دلنوشته های مهرداد اکبری

ساخت وبلاگ

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیرباران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود
...... مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
آدمی ساده که یک روز کبوتر شد و رفت......
برچسب‌ها: یادداشت شعر, قبرنوشته دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 181 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 15:52

‍ "منِ" دم دمی مزاج دلتنگی، حس عجیبی است که در روزگار ما به شدت دم دمی مزاج شده است. یعنی ممکن است با تلنگری احساسش عوض شود و بی تفاوتی جایش را بگیرد. برای بسیاری از ما پیش آمده که دوستان صمیمی مان را دیگر دوست به حساب نیاورده ایم، و پیش آمده که در چرخشی 180 درجه ای دوستی که روزگاری رفیق گرمابه و گل دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 183 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 2:00

گیسوانت زیر باران، عطر گندم‌زار... فکرش را بکن!با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار... فکرش را بکن! در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعد از سال‌هابوسه و گریه، شکوه لحظه‌ی دیدار... فکرش را بکن!سایه‌ها در هم گره، نور ملایم، استکان مشترکخنده خنده پر شود خالی شود هربار... فکرش را بکن! ابر باشم تا که ماه نقره‌ دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 193 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 2:00

فکر می‌کنم اصولاً آدم باید کتاب‌هایی بخواند که گازش می‌گیرند و نیشش می‌زنند. اگر کتابی که می‌خوانیم مثل یک مُشت نخورد به جمجمه‌مان و بیدارمان نکند،پس چرا می‌خوانیمش؟بدون کتاب هم که می‌شود خوش حال بود. تازه لازم باشد، خودمان می‌توانیم از این کتاب‌هایی بنویسیم که حال مان را خوش می‌کند. ما اما نیاز به دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 184 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 12:18

هنگامي که قطرات اشک گرم از چشمان زیبایت چون مروارید بر صورت رنگ پریده ات میچکيد قطرات باران را به خاطر مي آوردم که در دل صدف جای می گرفت و تبدیل به مروارید می شد ........ هنگامی که اشک در دیدگان زيباي تو می درخشيد بی اختیار به یاد شبنم های بهاری می افتم که بر روی گلبرگهای نرم و با طراوت گلها زیر تشع دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 188 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 12:18

درود یا سلام... ...شوربختانه امروز هنگامی که دو ایرانی یکدیگر را ملاقات می کنند، به محض برخورد با یکدیگر می گویند :" آشتی! آتش بس! " و یا " صلح با شما! "آری، کمی جای تعجب دارد و این پرسش را بوجود می اورد که مگر ایرانیان همواره در حال جنگ و ستیز هستند که به محض برخورد با یکدیگر می خواهند اعلام صلح کن دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 189 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 12:18

خدایا کفر نمی گویم پریشانم چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی خداوندا! اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای ‌تکه نانی ‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌ و شب آهسته و خسته تهی‌ دست و زبان بسته به سوی ‌خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر می‌گویی نمی‌گویی؟! دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 191 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 12:18


دقت کردین جملات وارونه چگونه است ؟

(( گنج )) (( جنگ)) مى شود ، (( درمان)) (( نامرد)) و (( قهقهه)) (( هق هق )) !!! ولى (( دزد)) همان (( دزد)) است (( درد )) همان (( درد )) است و (( گرگ)) همان (( گرگ)) ... ارى نمی دانم چرا (( من )) (( نم)) زده است و (( يار )) (( راى)) عوض كرده است ، (( راه)) گويى (( هار )) شده ، و (( روز )) ب (( زور )) ميگذرد ، (( اشنا)) را جز در (( انشا )) نميبينىى و چه (( سرد)) است اين ((درس)) زندگى ، اينجاست ك (( مرگ)) برايم (( گرم )) ميشود چرا كه (( درد )) همان (( درد )) است.
دوستان، دلم (( آرامش)) وارونه می خواهد


برچسب‌ها: یادداشت, جملات وارونه دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 175 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 12:18


آدم محنت کشیده، زود گریان می شود
گوشه ای پژمرده و،سردرگریبان می شود

هیچ مهری، هیچ لطفی را نمی خواهد دگر
بی سبب دلگیر، از این و هم از آن می شود

بعد هر سختی، خداوندا تو خود فرموده ای
روزگار راحتی، پس کی نمایان می شود؟

گریه ی پنهانی ام، تقصیر من هرگز نبود
قلب وقتی بشکند، آدم پریشان می شود

شک ندارم، آخر این دیوار غم خواهد شکست
میرسد روزی که دنیایم گلستان می شود

بی پناهی های ما، از درد تنها بودن است
زخم های ما فقط با عشق درمان می شود


برچسب‌ها: یادداشت شعرِ, عشق دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 171 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 12:18


شبی بوسیدنت را مست میخواهم نمی فهمی!
بغل با دست هم در بست میخواهم نمی فهمی؟

به تن کردم لباس بی خیالی را خدا داند
که عریان بودنت را مست میخواهم نمی فهمی!

مرا دعوت کن آنجا زیر باران ،رقص هم باشد
لب و آغوش گرم و دست میخواهم نمی فهمی!

چه رویای قشنگی دارم از چشمان تو آری
هر آنچیزی که بود و هست میخواهم نمیفهمی؟

مرا تکرار کن هرشب به راهی گاه، میفهمی؟
تورا با عشق در بن بست می خواهم نمیفهمی!❤️


برچسب‌ها: یادداشت شعر, نمیفهمی دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 169 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 12:18

همگروهی ، درد دارم ، بغض دارم ، خسته امهمگروهی ، دل به دنیای مجازی ، بسته ام همگروهی ، اشک چشمم را نمی بینی چه خوبیا نمی بینی که دست از زندگانی شسته امهمگروهی ، نقطه چین های مرا پر می کنیبا وجودت ، لحظه ها از درد ودنیا رسته ام همگروهی ، آنکه پیمان حقیقی را شکستکاش می دیدم ، که همچون شیشه ای بشکسته ا دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 168 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 12:18

ﻧﮕﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻧﮕﺎﻫﺖ، اﻟﮑﯽﻣﺜلاً رﻓﺘﻪ ﺯ ﺳﺮ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯾﺖ، ﺍﻟﮑﯽ!.ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺻلاً ﭼﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻩ ﻣﯿﺎﯾﯽ ﯾﺎ ﻧﻪﻣﺜلاً ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﻫﺎﯾﺖ، ﺍﻟﮑﯽ!.ﻫﺮﺷﺐ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺧﻮﺷﯽ ﺍﻭﻝ ﺷﺐ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺑﻢﻣﺜلاً ﻏﻢ ﻧﺸﺪﻩ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯾﺖ، ﺍﻟﮑﯽ!.ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻗﺼﻪ ﯼ ﺗﻮ بي ﺧﺒﺮﻧﺪﻣﺜلاً ﻧﯿﺴﺖ ﺩﻟﻢ ﺍﻫﻞ ﺷﮑﺎﯾﺖ، ﺍﻟﮑﯽ !.ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﻭ ﻣﺘﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪﻣ دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 173 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 12:18

زندگی شایدیک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذردزندگی شایدریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میاویزدزندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگرددزندگی شاید افروختن سیگاری باشد ، در فاصلهء رخوتناک دوهمآغوشییا عبور گیج رهگذری باشدکه کلاه از سر بر میداردو به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 179 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 12:18